توضیحات
مادر گارتل جادوگر بدجنسی که برای از دست دادن گل شفادهندهاش خشمگین بود، به محض به دنیا آمدن فرزند پادشاه و ملکه او را می دزدد و حدود هجده سال او را در برج بلندی زندانی میکند. امّا راپونزل میخواهد دنیای بیرون را تجربه کند و نورهای معلقی را که هر سال از پشت پنجرهی اتاقش تماشا میکرد، از نزدیک ببیند. بعد اتفاقی میافتد که راپونزل را با حقیقت روبهرو میکند…