توضیحات
در آن لحظهی جادویی که نه شب است و نه روز، وقتی که هم خورشید و هم ماه در آسمان هستند، کودکی توی یک خانهی آبی کوچولو روی یک تپه متولد میشود. او میولان است و با هر بچهای که تا به حال دیدهاید تفاوت دارد. او میتواند خودش را به هر شکلی که خیالش را بکنید دربیاورد. مشکل او این است که نمیتواند تصمیم بگیرد چه باشد؛ پسر یا دختر؟ پرنده یا ماهی؟ درخت یا ستاره؟ او مجبور است در مدرسه نگاههای کنجکاو و پرسشهای سخت بچههای دیگر را تحمل کند. مشکل اینجاست که او نمیتواند هیچ دوستی پیدا کند که او را همانطور که هست بپذیرد. میولان تنها در میان آغوش پر عشق مادر که هر شب این لالایی را برایش میخواند، آرام میگیرد: هر اونچه که رویاش رو ببافی، من باور دارم که میتونی باشی؛ از ستارههای آسمون بگیر تا ماهیهای دریایی…
در این کتاب، تصویری جذاب و زیبا در مورد جنسیت، هویت و پذیرش تفاوتهایمان ارائه شده است. میولان با پرسشهای زیادی در مورد اینکه چه کسی هست و چه کسی میخواهد باشد، مواجه است. اما یک چیز قطعی است: مهم نیست که این کودک چه میشود، مادرش همیشه او را عاشقانه دوست خواهد داشت.